۱۳۹۰ آذر ۱۵, سه‌شنبه

ای درد

تفاوت بزرگی هست بین اندوهگین بودن و گاهی اندوهگین شدن. وقتی روزهایت را خوش، میگذرانی و گاهی غم به سراغت می آید تا وقتی که غم در تار و پودت دویده است. حتی فکرمیکنم روزهای حزن انگیز باید باشند، که غم همانقدر بشریست که شادی. که روزهای کدر و تار زندگی، روزهای درخشانش را جلا میدهند و آخر آن روزهاست که سبک میشوی و صبح روز بعد آسمانت صافتر است
غمی که مثل بختک روی زندگی ات بیفتد نفس گیر است. برای من مثل شنیدن ای درد ای یاد یار دنگ شو، دیدن تاتر ایوانف یا تماشای نمایشگاه قبلی سرهرمس از مزارها میماند. نمیشود ندید، نشنید و غمگین نشد همانقدر که نمیشود از هر لحظه زنده بودن شاد نبود و با اولین پک سیگار، اندوه لحظه قبل را به هوا نفرستاد
دو ماهی گذشته و من هنوز خیلی خوبم

هیچ نظری موجود نیست: