۱۳۹۰ مرداد ۲۶, چهارشنبه

در مدح و ستایش دوستی

برای من دوست آدم مهمیست، اینرا از پدر مادرم یاد گرفته ام. بابا همیشه در هر مقطع تحصیلی ام میپرسید چند تا دوست داری، بعد من میگفتم فیلانی و فیلانی و فیلانی، اوهم رابطه ام را با تک تکشان برایم تحلیل میکرد. اصرار داشت که باید دوست صمیمی داشته باشم. داخل پرانتز بگویم بابا گاهی زودتر از مامان حال مارا میفهمد، تنها یک کلمه کافیست که دستت را بخواند، مامان به حرفهای ما بیشتر اعتماد میکند و گاهی گمراه میشود، بگذریم. تازگی ها بابا دیگر نمیپرسد چند تا دوست داری، شاید میداند برای من هم دوستی ارزشمند است و در ضمن وقتی میگویم فُلانی، سابقه ان ساله اش را میشناسد
دوستی اما دوطرفه است، آدمها تغییر میکنند، شرایط عوض میشود و رابطه ای که دیروز خوب و آرامبخش بود امروز تنش می آفریند و نکته اینجاست که طرفین درگیر در رابطه چقدر دوستی شان را میخواهند، چقدر برای استحکام و ماندگاریش تلاش میکنند، چقدر دوستشان را دوست میبینند یا دوست میخواهند. نگاهشان به آدم روبرو چقدر عوض شده است، خواسته هاشان از دوستیشان چیست، چقدر با هم و با خودشان صادقند و در آخر چقدر برای حفظ آن تلاش میکنند
دوستی را نمیشود یک تنه نگه داشت، گاهی سخت است که دوست دیرینه ات را دور ببینی، اما این حقیقتیست تلخ که همه همیشه نمیمانند و نکته اینجاست که گاهی بهای حفظ وضع پیشین زیادی زیاد است، باید خودت نباشی، باید به خودت سخت بگیری، باید آوانس بدهی و آخر هم نمیشود که نمیشود. من فکر میکنم بقای رابطه به خواست و تلاش طرفین وابسته است، آنها که بخواهند و بتوانند میمانند، نمیشود فُلانی همیشه همان بماند که روز اول بود، باید تغییر را پذیرفت، شاید بهای تغییر پایان دوستی باشد و شاید روزی دوباره دوستی قدیمی گوشی تلفنش را بردارد و احوالی بپرسد و سالهای دوری را تا کند، انگار دیروز با هم از همه چیز حرف زده اید

هیچ نظری موجود نیست: