۱۳۸۸ مرداد ۳۰, جمعه

وقتی همه چیز در آدم ته نشین میشود شادی، غم، دیروز، امروز و فردا

من نمیدانم چطور میشود که آدم ناگهان دیگر حرفی با کسی ندارد یا چیزی برای نوشتن و انگیزه ای برای تعریف حس و حالش برای عزیزی که دغدغه اش را دارد و دیگر انگار دلش هم تنگ نمیشود. هست و خوب است، همین

هیچ نظری موجود نیست: