۱۳۸۷ دی ۹, دوشنبه

Fix you

Coldplay
Fix you

When you try your best, but you don't succeed
When you get what you want, but not what you need
When you feel so tired, but you can't sleep
Stuck in reverse
-----
And the tears come streaming down your face
When you lose something you can't replace
When you love someone but it goes to waste
Could it be worse?
-----
Lights will guide you home,
And ignite your bones,
And I will try to fix you
-----
High up above or down below
When you're too in love to let it go
But if you never try you'll never know
Just what you're worth
-----
Lights will guide you home
And ignite your bones
And I will try to fix you
-----
Tears stream down your face
When you lose something you cannot replace
Tears stream down your face
And I
-----
Tears stream down your face
I promise you I will learn from my mistakes
Tears stream down your face
And I
-----
Lights will guide you home
And ignite your bones
And I will try to fix you

۱۳۸۷ آذر ۳۰, شنبه

یادم باشد یکی از این زیر لیوانی های چوبیم را برای چای یا قهوه ای با دارچین برای همه زمستان کنار شومینه بگذارم بماند و لم بدهم روی هپی چری که حالا کنار شومینه است و شالی جلیقه ای ببافم یا کتابی بخوانم و خالی شوم از همه چیز

۱۳۸۷ آذر ۲۸, پنجشنبه

ها کردن

ها کردن
پیمان هوشمندزاده

---

گفتم : بذار باشه ، من باهاش نیمرو می زنم
گفت : من که لب نمی زنم
می خواستم بگویم : حالا کی گفته تو بخوری؟
گفتم : یه کم بخوری خوشت میاد
گفت : امکان نداره
می خواستم بگویم : به درک
گفتم : بوش که بلند بشه هوس می کنی
گفت : بوی گند می ده
می خواستم بگویم : اصلا ... توش، منم می خورم
گفتم : سخت نگیر، روغن روغنه دیگه
گفت : می گم بهداشتی نیست
می خواستم بگویم : از کی تا حالا آزمایشگاه شدی؟
گفتم : عوضش بخوری یه کم جون می گیری
گفت : گفتم که، من نمی خورم
می خواستم بگویم : خب بهتر
گفتم : خوب بهتر

---

اگه از ده، هفت تا برداریم چی می شه؟
چیزی نمی شه.یعنی نباید اتفاق خاصی بیفته.یا ما به اون هفت تا احتیاج داریم یا نداریم.اگه داریم که برداشتیم، اگرهم نداریم که غلط کردیم برداشتیم
اگه از ده، هفت تا برداریم چی می شه؟
اگه وارد باشی چیزی نمی شه.فقط باید دل داشته باشی
---
وای چه قد قشنگ
دیدی گفتم
اینو از کجا بلدی؟
اینو از اول بلد بودم
از اول
آره، پس چی
چرا تاحالا بهم نگفته بودی؟
فکر می کردم می دونی
داره می ره
نمی ذارم
ها می کنم.زیاد می شود
هر جایی رو بخواهی می شه ؟
آره
...
این جا را ها می کنم .بخار می شود
اون پارک رو هم بلدی؟
پارک را تار می کنم
گفتی اسمش چیه؟
ها کردن
چی؟
ها کردن
چه اسمی ! ها کردن
---
اگه از ده، هفت تا برداریم چی می شه؟
هیچ فرقی نمی کنه. ده تا همان ده تاست .حالا تو هی بردار
اگه از ده، هفت تا برداریم چی می شه؟
اون هفت تا، نیست که نشده، هست.فقط ده تای ما هفت تا چیز شده که این جاست و سه تا، که یک جای دیگه است
پ.ن. اگر می شد همه ی کتاب را مینوشتم

۱۳۸۷ آذر ۲۳, شنبه

یک بغل گل نرگس برای حالم خوب است

دوستان و نزدیکانم یا آنها که دوست داشتند مرا آنگونه که هستم بشناسند میدانند بین همه گلها ، گل نرگس برای من چیز دیگریست و من از فصل سرما فقط گل نرگسش را دوست دارم و خنکی اش را وقتی روی گونه ام میگذارمش وعطر لطیف و سرد و سبکش را وخانه ام را که در سرما همیشه بوی نرگس میدهد
امروزعجیب دوست داشتم گل های کوچک نرگس را یکی یکی گاز بزنم و طعم گلبرگ های لطیفشان را زیر دندانم حس کنم که روح و جانم تازه شود
پ.ن.مامان خوشگلم -که لابد من عشقم را به نرگس از تو به ارث بردم و دوست دارم هرسال اولین نرگست را برایت بخرم- راستش اسمم را بیشتر از اسم نرگس دوست دارم.فقط شاید اگرنرگس بودم نه لنا آرامتر از حالایم میشدم ، نمیدانم
پ.ن.پرشنگ من هنوز هم هرزمستان یاد آن دو دسته نرگسی هستم که ان سال پیش میدان ولیعصردسته ای صدوپنجاه تومان خریدیم و اینکه چقدرخوب ماندند و هر سال که نرگس را گرانتر از پارسال میخرم با خودم میگویم دوستیمان هم قدیمیتر و گرانتر شده است
دوست داشتم پلک بهم میزدم و هشت نه سال بعد بود و اینروزها گذشته بود و دخترک سه چهار ساله ام با موهای فرفریش روی پایم نشسته بود و من مست عطر موهایش بودم یا لااقل شش هفت سال قبل بود و من انگار خواب نما شده باشم دیگر راههای سخت تر را انتخاب نمیکردم

۱۳۸۷ آذر ۱۸, دوشنبه

من دیده ام که گاهی عصبانیت عامل رستگاریست
پ.ن.این روزها همه اش به رستگاری فکر میکنم،رستگاری این دنیایی اما

۱۳۸۷ آذر ۱۷, یکشنبه

خوشی های ناچیز که رستگارمان نمیکنند اما لبخندی ارمغانشان است

گاهی حال آدم خوش نیست ،خاطرش آزرده است ،غمی بزرگ وعمیق بر روح وجانش سنگینی میکند.گاهی کلمات و اعمال بی معنی اند و توخالی و پوچ ،آنقدر که باورش سخت میشود.گاهی آدم اشتباهن نفهمیده است یا نخواسته است بفهمد یا کشیدندش یا ...، نفهمیدنی گران اما
آنوقت دیتایش را که منتقل میکند مینویسد پانزده ساعت اما دو ساعت طول میکشد واین در طبقه "بازم خوبه" ها طبقه بندی میشود یا با کلی اما و اگر میرود امامه اما هوا خیلی هم سرد نیست و وقتی چند تا پسر کوچک که حالا مردان جوانی اند چوب میشکنند برای شومینه چوبی و آدم کمکی کمکشان میکند و هوا خوب است "بازم خوبه" ی دیگریست و وقتی سیب زمینی ای که در شومینه تنوری شده است را با کره و کمی نمک میخورد ودستهایش سیاه میشود هم
پ.ن. اما بالاخره همیشه چیز خوبی که آدم دلش را با آن قرص کند پیدا میشود،همین لالا مثلا