۱۳۸۷ آذر ۱۷, یکشنبه

خوشی های ناچیز که رستگارمان نمیکنند اما لبخندی ارمغانشان است

گاهی حال آدم خوش نیست ،خاطرش آزرده است ،غمی بزرگ وعمیق بر روح وجانش سنگینی میکند.گاهی کلمات و اعمال بی معنی اند و توخالی و پوچ ،آنقدر که باورش سخت میشود.گاهی آدم اشتباهن نفهمیده است یا نخواسته است بفهمد یا کشیدندش یا ...، نفهمیدنی گران اما
آنوقت دیتایش را که منتقل میکند مینویسد پانزده ساعت اما دو ساعت طول میکشد واین در طبقه "بازم خوبه" ها طبقه بندی میشود یا با کلی اما و اگر میرود امامه اما هوا خیلی هم سرد نیست و وقتی چند تا پسر کوچک که حالا مردان جوانی اند چوب میشکنند برای شومینه چوبی و آدم کمکی کمکشان میکند و هوا خوب است "بازم خوبه" ی دیگریست و وقتی سیب زمینی ای که در شومینه تنوری شده است را با کره و کمی نمک میخورد ودستهایش سیاه میشود هم
پ.ن. اما بالاخره همیشه چیز خوبی که آدم دلش را با آن قرص کند پیدا میشود،همین لالا مثلا

۱ نظر:

ناشناس گفت...

same here honey...