۱۳۸۷ آذر ۲۸, پنجشنبه

ها کردن

ها کردن
پیمان هوشمندزاده

---

گفتم : بذار باشه ، من باهاش نیمرو می زنم
گفت : من که لب نمی زنم
می خواستم بگویم : حالا کی گفته تو بخوری؟
گفتم : یه کم بخوری خوشت میاد
گفت : امکان نداره
می خواستم بگویم : به درک
گفتم : بوش که بلند بشه هوس می کنی
گفت : بوی گند می ده
می خواستم بگویم : اصلا ... توش، منم می خورم
گفتم : سخت نگیر، روغن روغنه دیگه
گفت : می گم بهداشتی نیست
می خواستم بگویم : از کی تا حالا آزمایشگاه شدی؟
گفتم : عوضش بخوری یه کم جون می گیری
گفت : گفتم که، من نمی خورم
می خواستم بگویم : خب بهتر
گفتم : خوب بهتر

---

اگه از ده، هفت تا برداریم چی می شه؟
چیزی نمی شه.یعنی نباید اتفاق خاصی بیفته.یا ما به اون هفت تا احتیاج داریم یا نداریم.اگه داریم که برداشتیم، اگرهم نداریم که غلط کردیم برداشتیم
اگه از ده، هفت تا برداریم چی می شه؟
اگه وارد باشی چیزی نمی شه.فقط باید دل داشته باشی
---
وای چه قد قشنگ
دیدی گفتم
اینو از کجا بلدی؟
اینو از اول بلد بودم
از اول
آره، پس چی
چرا تاحالا بهم نگفته بودی؟
فکر می کردم می دونی
داره می ره
نمی ذارم
ها می کنم.زیاد می شود
هر جایی رو بخواهی می شه ؟
آره
...
این جا را ها می کنم .بخار می شود
اون پارک رو هم بلدی؟
پارک را تار می کنم
گفتی اسمش چیه؟
ها کردن
چی؟
ها کردن
چه اسمی ! ها کردن
---
اگه از ده، هفت تا برداریم چی می شه؟
هیچ فرقی نمی کنه. ده تا همان ده تاست .حالا تو هی بردار
اگه از ده، هفت تا برداریم چی می شه؟
اون هفت تا، نیست که نشده، هست.فقط ده تای ما هفت تا چیز شده که این جاست و سه تا، که یک جای دیگه است
پ.ن. اگر می شد همه ی کتاب را مینوشتم

هیچ نظری موجود نیست: