- لا میگفت که لنایی که میشناسد فرار نمیکرده و من فکر میکردم چرا او مرا فراری میشناسد و جوابش زیادی ساده بود فقط من نمیدیدمش. فرار کردن روش دو سه سال اخیر من است، لا نبوده که ببیند، او هم منِ پیش از این را ندیده، هر دو شان درست میگویند.نکته اینجاست که نمیدانم میخواهم کدامشان باشم .
- بعد برايت از قطارهايی میگويم که رفتنشان را تماشا کردم و قبل از خارج شدنشان از زير سقف ايستگاه، رو برگرداندم و از پلهها پايين رفتم، يا شايد از ايستگاههايی بگويم که ماندنشان را تماشا کردم و پيش از اينکه کامل پشت سر بمانند، پنجره کوپه را بستم و کتابم را باز کردم.(میرزا)
۱۳۹۱ تیر ۲۸, چهارشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر