مدتهاست که بزرگترین دغدغه ذهنی ام این است که آیا در همنسل های من زوجهایی پیدا میشوند که کنار هم (به عنوان زوج) پیر شوند؟ آیا من میتوانم جای مادر یا پدرم باشم؟ اصلن چطور میشود 40 سال با یک نفر ماند و کنارش مرد و دوستش داشت؟ مادرها و پدرهای ما چطور یا چقدر برای هم کافی بودند؟
روزی یکی از دوستان مادرم گفت: فکر میکنی ما نمیدانیم که مردانی بهتر از همسرانمان وجود دارند؟ و شاید یک کلمه را از جمله اش حذف کرد، برای ما را. جواب او برای سوال خودش تعهد بود و بس، حرفی از عشق نبود. اما جواب من به سوال ماندن یا نماندن با فرض وجود شرایط لازم (صداقت، اعتماد، مهر بی چشم داشت و...) و نه کافی (عشق، جنس همخوان و ...) برای تداوم رابطه، تنها، انتخابِ ماندن است نو مدر وات
من باور ندارم که یک نفر میتواند تمام نیازهای طرف مقابلش را برآورده کند و با فرض اینکه رابطه ای که در آن کمتر از 50 درصد خواسته های طرفین تحقق پیدا نمیکند رابطه ای سازنده/سالم نیست، آدمهای زیاد 51 درصدی میشناسم که باهم مانده اند! آیا فقط 1درصد برای ماندن کافیست؟
جدایی زمانی برای مادربزرگهای ما گزینه آخر بود و این روزها گاهی گزینه اول، اما سوال من اینجاست، برای آدمی که آنرا تجربه کرده، سرانجام رابطه جدی بعدی چه خواهد بود؟ من که دوست دارم کنار معشوقم پیر شوم، روزی دخترم نوشته هایم را بخواند یا پسرم فیلان کار را انجام دهد، اعتماد و رابطه مطمئن میخواهم، به کجا میروم؟ به کجا میرسم؟ رابطه ام چقدر دوام می آورد؟ و تازه هنوز نمیدانم بیماری، مرگ، خیانت کجای زندگی من سربر می آورند؟
پ.ن.1. لازم دیدم یادآوری کنم کیفیت رابطه یا معیارهای انتخاب و حتی تفاوت تعریف آدمها از کیفیت رابطه موضوع این بحث نیست
پ.ن.2. دوستی به مضمون از بزرگی نقل کرد: باید آدمها را فراموش کرد و اگر نتوانستی باید بدستش بیاوری. به نظر زیادی حقیقت است اما با فرض به دست آمدنش آخر ماجرا چه میشود؟
۱۳۹۰ مرداد ۲۳, یکشنبه
No matter what!
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر