۱۳۸۸ آبان ۱۰, یکشنبه

ما و منصفانه گی مان

آمده ام بگویم ما همه مان دچار منصفانه گی هستیم، از مادرم که منصفی انتهای نامش ندارد تا پدرم و من و لالا و حتی سپهر که شاید هنوز منصفانه گی اش مستتر باشد درجوانیش اما من بارقه هایش را دیده ام. گیرم لالا به حق در این دنیای مجازی به این نام شهره باشد
اما درد منصفانه گی را من اینروزها در صدای آرام پدرم، در چشمهای تر مادرم و در دردی که به جانم ریخته اما کتمانش میکنم میبینم. میخواهم بگویم دردیست و درمانیست هم منصفانه بودن، نه عادل یا قاضی یا مهربان که منصف. منصفی که درک میکند همه را برای رفتارشان، غمهایشان، تلاشهایشان، احساساتشان، نقدهایشان، خشمهایشان و حتی تنفرهایشان که شاید از پس اینروزها بیاید و گاه حتی آنرا تاب نمی آورد.سخت است منصفانه گی، سخت است و اشک آدم را در می آورد اما انگار برای من راهی جز این نیست یا اصلا من راهی جز این نشناخته ام. چه بسیار فریادها که من از منصفانه گی جاری در خانواده ام کشیده ام اما در انتهای روز با باورم به حضور همیشگی شان و اصل بی تردید منصفانه گی آرام و بی بغض در بستر غنوده ام
منصفانه گی با ماست چه بخواهیم چه نخواهیم، رنج است و افتخارهم

پ.ن.من همانقدر فرزند ختایی ها هستم که منصف. کسره ی نامم و منصف انتهای آن جزیی ازمنند هرچند باور دارم و دیده ام منصفانه گی فارغ از آن منصف را

۱ نظر:

ناشناس گفت...

مدتیست نوشته هاتو میخوانم خیلی خوب مینویسی اللخصوص در نهان کردن برخی نکات

منصفانه یا ختایی مهم نیست مهم انسانیت است دوست عزیزم

ادامه بده و شاد باش