۱۳۸۸ شهریور ۱۲, پنجشنبه

It will be OK

میدانستم برای من میخواند ایتس بیوتیفول لایف و من به روان نویس های هزار رنگ جدیدم فکر میکردم که دلم نمی آید قاطی نوشت افزارهایم درجامدادی ام گم شوند وبازهم بیوتیفول لایف ... و من غرق دردفترک خوشحالی هایم که تنها برگی نوشته دارد -که لابد روزی کلمات مورچه وار در هر صفحه اش جای خواهند گرفت- و دخترک سرزنده ی درونم است که با رندی، تنها میگوید: من آنروز را انتظار میکشم، انگار از ازل بامداد جایی و روزی برکاغذی ننوشته است: حتی روزی که دیگر نباشم
پ.ن. گاهی آدم از همه دنیا تنها آغوشی گرم و مطمئن و دستانی نوازشگر و صدایی آرام و پر مهر میخواهد که بگوید فردا روز بهتریست

۱ نظر:

MohsenT گفت...

سلام
من همه اون چيزهايي رو كه گفتي ندارم. حداقل براي تو
اما شك ندارم كه اگه يه لحظه چشماتو ببندي و يه فرداي خوب رو همون جور كه مي خواي تصور كني، فرداي خوبي خواهي داشت
من مطمئنم كه فردا روز بهتريه
براي تو
و اميدوارم براي من
راستي اون كاري كه گفتم رو فقط با چشماي بسته ميشه انجام داد.
دقت كن يه دفه خداي نكرده چشمات باز نباشن
خوش باشي