۱۳۸۷ مهر ۶, شنبه

همه اش از این رقص پر از عشوه ی خردادیان شروع شد با آن سبیل های سیاه بی ربط اش

امروز دیدن یک برنامه تلویزیونی مرا به زمان فیلم های وی اچ اس و شوی شب عید طنین و جام جم برد و دستگاه ویدئویی که کادوی تولدم بود و من که شوی جام جم را دوست نداشتم و کمی بزرگتر که شدم کاست اسکورپیون و پینک فلوید که برادر تپل دوستم برایم آورد و خوب یادم هست که برچسب رویشان آبی بود و هنوز باید جایی درخانه پدری ام باشند و بعدتر کلاس گیتار و کنسرت راک همسن و سالهایم خانه ی آن هنرمند معروف سنتی ایران که پسرش راه انداخته بود و من و لالاجز معدود مدعویین دخترش بودیم و سفر قزوین که داستانی شد و دوستی نزدیکی که از دست رفت و من که بعدترش مدرسه را برای دیدن ر دبل کراس کردم

هیچ نظری موجود نیست: