۱۳۸۷ مرداد ۱۲, شنبه

سردیمان را چه کنیم؟

هوای بینمان سرد است و من با هردم و بازدم این سردی را به اعماق ریه هایم میفرستم و سردیش را حس میکنم و میدانم هردومان سعی میکنیم اما چیزی هست که مثل سابق نیست
با هم یک بار دیگراحساس برد میکنیم که بازهم با کارت معتبر من و کارت قدیمی تو وارد مجموعه شدیم و با آرامش در قلب آفتاب دراز میکشیم وبرنز میشویم و میوه های خنک تابستانی تو را میخوریم و"فقط" حرفهای بیهوده میزنیم و من در چشم برهم زدنی هوس چاینیز دو روزه ام را تا روزی که تو بیایی معلق میگذارم
اما تو دیگر مثل سابق خبرم نمیکنی که موهایت را کوتاه کرده ای و من غصه ام میگیرد ، غصه ام میگیرد وقتی پیش از اینکه به تو برسم اشکهایم را پاک میکنم و به خودم یادآوری میکنم که مراقب حرفهایم باشم مبادا چیزی بیش ازبیهوده گی هامان در کلماتمان نشت کند که یادمان بیاید اینروزها با همه عشقی که بهم داریم هر دومان عجیب تنهاییم و دور

۴ نظر:

ناشناس گفت...

ای من فدای چاینیز درست نکردنت بشم که واسه م عقب می ندازی! چرا جو می دی!؟ حالا غریبه ها میان این جا، می گن وا!!چرا!؟
می دانی که چه حالی است این روزها... می دانی که!؟

ناشناس گفت...

از کجا میاری این متن های چسبنده بی مقصد رو؟

me گفت...

لالا ناخنهای ماهرخ و موهایش هم نو شده اند، انگاری رابطه ذخیره میکنی

me گفت...

بی شک سیال می دانم اما نه هرگز بی مقصد. من هر کلمه را برای کسی مینویسم که آنرا همانطور میخواند که من مینویسم