۱۳۸۷ خرداد ۱۳, دوشنبه

خواهرکم ، عزیزترازجانم ، منصفانه ام حداقل کسانی چون ما همه مان میدانیم که قصه ی ما تکراریست اما باید باور داشت که در عین مکرر شدن کل داستان های همه ی ما در خاطر جهان ، هیچ کدام از ما را از این تکرار گریزی نیست و آنچه تجربه ی ما را یکتا میکند یکتا یی آن حسیست که فارق از همه گیر بودن فقط در ما به این گونه زاده شده و به این صورت تنها ما آنرا تجربه کرده ایم و برایش از خود گذشته ایم .حتی وقتی تنها سخن ازشکل و صورت دوقلوهای همسان پیش می آید هم عناصر یکتایی درآنها یافت میشود که بتوان آنها را از هم تمیز داد .لابد درهر تکرار داستان جهشی هست که آن داستان را کاملتر و یکتا میکند
بی شک بسیار کسان عشق ورزیده اند ، خیانت کرده اند ،بعد از رفتن یا مرگ محبوب خاموشی و تنهایی در پیش گرفته اند ، یاررا ترک کرده اند ، تحول مهر را به عشق و عشق را به مهر و یا هر کدام را به هیچ در خود دیده اند ، فراموش کرده اند ، از نو آغاز کرده اند ، معشوقی نو برگزیده اند ، بکری ونابی عشق اول را درنوجوانیشان دیده اند و از یادآوری خاطره ی اولین بوسه شان محظوظ شده اند وهزاران هزار داستان دیگر
از هر کدام که بپرسید همین ها را در چند جمله برای ما بازگو میکنند اما آنچه ما را و تجربه مان را یکتا میکند گفتنی یا شنیدنی نیست لمس کردنیست ، بوییدنیست ، چشیدنیست. تلخی فراقها ، شوری اشکها ، شیرینی وصالها و گسی تنها یی هامان است که تنها خود و فارق از یار به دوش کشیده ایم و بس

۲ نظر:

ناشناس گفت...

ما مقادیر هنگفتی چاکریت و گوش درد و خوب راست می گی و حرف حساب جواب ندارتیم

Unknown گفت...

فارغ