۱۳۸۷ خرداد ۱۳, دوشنبه

شاید من و لالا آنچنان به ترک دیوارهم میخندیدیم که آقای دکتر گوش سوراخ کن مجاب شده بود که برای ما خیلی محترمانه چند تا جوک از خطه سرسبز رشت تعریف کنه که وقتی گوشامونو دوباره سوراخ میکنه و ما اون تفنگ ترسناک رو میبینیم شروع نکنیم به زار زار گریه کردن !آخه میدونید وقتی شما هفت سالتون باشه لابد با یه آبنبات قیچی میشه سرتونو شیره مالید اما وقتی بیست و نه سالتونه باید باهاتون حرف بزنن که فراموش کنید قراره گوش شما رو با یه تیکه آهن که استریلیزه هم شده سوراخ کنن – هر چند این هوس اخیر شما باشه – و خوب آقای دکتر هم فقط داره کارشو انجام میده وطفلک چاره ی دیگه یی جز اندکی لاس زدن با شما نداره . دقت کنید چاره ی دیگه یی نداره! اون فقط میخواد به سوگند بقراط اش عمل کنه و بس ، حالا به هر روشی. شک نکنید که وجدانش کاملا آسوده است

پ.ن.1 من گوش دختر کوچولومو سوراخ نمیکنم ، نمیتونم تو چشمش نگاه کنم مو بهش بگم مامی جون اصلا درد نداره . وای زبون رو که اصلا حرفشو نزن . ولی خوب با تتو کنار میام
پ.ن.2 من هوش اجتماعی ندارم چون ممکنه به صراحت به یه نفر بگم اینقدر عشوه خرکی نیا دیگه هر بلایی قرار بوده سره بینی نازنینت بیاد الان اومده ، یه راه دیگه برای دلبری پیدا کن
پ.ن.3 بعد از سوراخ کردن گوش خوردن بسکین رابینز توصیه میشود ، دقایق بانشاطی شما گزگز گوشتان را فراموش میکنید
پ.ن.4 بعد از روزهای زیادی باید برخی از گفته هایم را اصلاح کنم اول اینکه ظاهرا من هوش عاطفی ندارم و نه اجتماعی و بعد اینکه بی شک فرزند من تنها درصورت خواست خودش تتوخواهد کرد .یازدهم جون- یک و سیزده دقیقه بعد از نیمه شب

هیچ نظری موجود نیست: