۱۳۸۶ بهمن ۵, جمعه

همه چیزعالی بود دیگه شک نداشتم که عاشقشم ، مسحور کلامش شده بودم و شگفت زده از خشونتش در عین عشق ورزیدنش . فقط راجع به اون حرف میزدم و جملات نغزشو تکرار میکردم و غافل گیری های زیباش منو به اوج میبرد. اما ظاهرا هیچ عشقی خالی از ابتذال رایج و روزمره نیست و ما تا بدبینی بی پایه ی عشاق و تابلوی تقلبی پیکاسو که اصل بود و زن فقیری که به وصال نویسنده پولدار محبوبش رسید تنزل کردیم و من موندم واین تردید که بازهم اریک امانوئل اشمیت رو میخونم یا به خاطرات شیرین محبوبم اکتفا خواهم کرد و ضربه آخرمهلک بود زیباترین کتاب دنیا ، کتاب یادگاری آشپزی مادران سیاسی در بند استالین !!! من به طور دگرگونی ناامید شدم .از خودم میپرسم چرا مثلا کوندرا دچار این افول نشد؟

۱ نظر:

ناشناس گفت...

شما اینجا چیزی ننویسی یه وقت! می چایی
:D