این دقیقا آخرین اولتیماتوم هستش منصفانه ، یا به محض خوندن این پست کامنت دونیتو باز میکنی و با آرای لنوچکای نوعی مواجه میشی یا من خودم راسا بلاگ منصفانه دش کامنت رو راه میندازم
راستش از تهدیدم بسی محظوظ ام ، وقتی هی وجدان بیدار من میشی و یواشکی هی میگی قول دادی به سیریوس بباف براش یا برو اینترویو یا فلان ایده ی دگرگون ات از کجا اومده یا هی منو نقد میکنی که منی همش و...و تازه من باید بدونم که اینا نصف انتقادات به من بیش نیست و تو از این آدما که هی کله شونو به نشان تایید تکون میدن نیستی ، منم که چاره ای جز چشم گفتن ندارم چون گفتم که تو وجدان حاضره منی
وجدان ، خواهرکم کو ؟ بهش بگو بابا من از فرط کار و خستگی دارم پس می افتم ، واقعا فرصت و فراغتی برام نمی مونه و خوشی هم که مممممممممم. ببین شلوغم اما باور نکن تهش دلم تنگه ، دارم مثل مادر و پدر جنگجوم هر لحظه رو مبارزه میکنم
من تا حالا فکر میکردم که شیر سفید و خنک رو به جای آب سرکشیدن در من یه میل نوظهوره که خوب یادمه از تابستون وفصل گرما شروع شدوبدنم میطلبید. اما کشف (یادآوری) شده که من از عنفوان جوانی این کاره بودم مثل لالا که از عنفوان کودکی تا الان سر خودشو گول میمالیده .قبلا با املتی که اسمش چیچی اک بود ودایی ممد برای چیره شدن بر گپ رابطه با ما با حلقه های گوجه و نمک به خوردمون داد و الانم زهرماریه بلوتیا
تازه میخواهی رازشو سینه به سینه منتقل کنی !؟
تو میتونی . شیرخنک هم خیلی خوش مزه است. بلند شو همین الان برو سره یخچال ، آفرین ، نگاش کن ببین چه جوری نگات میکنه میگه منو بخور باریکلا دختر خوف .گلابی یه طلایی من یادته که کوچولو بودیم بازیمون گرم و یه مزه ی چندشی بود ولی الان مممممممممممممممممم نگو
راستی بازی رو مامی جون یادمون داده بود دیگه؟
راستش از تهدیدم بسی محظوظ ام ، وقتی هی وجدان بیدار من میشی و یواشکی هی میگی قول دادی به سیریوس بباف براش یا برو اینترویو یا فلان ایده ی دگرگون ات از کجا اومده یا هی منو نقد میکنی که منی همش و...و تازه من باید بدونم که اینا نصف انتقادات به من بیش نیست و تو از این آدما که هی کله شونو به نشان تایید تکون میدن نیستی ، منم که چاره ای جز چشم گفتن ندارم چون گفتم که تو وجدان حاضره منی
وجدان ، خواهرکم کو ؟ بهش بگو بابا من از فرط کار و خستگی دارم پس می افتم ، واقعا فرصت و فراغتی برام نمی مونه و خوشی هم که مممممممممم. ببین شلوغم اما باور نکن تهش دلم تنگه ، دارم مثل مادر و پدر جنگجوم هر لحظه رو مبارزه میکنم
من تا حالا فکر میکردم که شیر سفید و خنک رو به جای آب سرکشیدن در من یه میل نوظهوره که خوب یادمه از تابستون وفصل گرما شروع شدوبدنم میطلبید. اما کشف (یادآوری) شده که من از عنفوان جوانی این کاره بودم مثل لالا که از عنفوان کودکی تا الان سر خودشو گول میمالیده .قبلا با املتی که اسمش چیچی اک بود ودایی ممد برای چیره شدن بر گپ رابطه با ما با حلقه های گوجه و نمک به خوردمون داد و الانم زهرماریه بلوتیا
تازه میخواهی رازشو سینه به سینه منتقل کنی !؟
تو میتونی . شیرخنک هم خیلی خوش مزه است. بلند شو همین الان برو سره یخچال ، آفرین ، نگاش کن ببین چه جوری نگات میکنه میگه منو بخور باریکلا دختر خوف .گلابی یه طلایی من یادته که کوچولو بودیم بازیمون گرم و یه مزه ی چندشی بود ولی الان مممممممممممممممممم نگو
راستی بازی رو مامی جون یادمون داده بود دیگه؟
کلی پزه ماساژ سوئدی ناخونده و معجزه آسا مو به همه فروختم
میدونم که حتی اگه این کتاب زیبا رو برات بخرم و توش یه جمله به رسم یادبود بنویسم در عین لذتی که زیر پوستت و توی وجودت میدوه بازم نمی خونیش حتی اگه بهت بگن خودشه این دقیقا همونایی رو میگه که تورو به اوج میبره در هر سطرش . کاشکی لذت کتاب خوندن مثل ویروس آنفولانزا مسری بود
دوستی میگفت هر کسی برای خودش حکایتیه و خان دایی میگفت زندگی و معاشرت مثل خاکشیر میمونه تا یه لحظه ازش غافل بشی ته نشین میشه
میدونم که حتی اگه این کتاب زیبا رو برات بخرم و توش یه جمله به رسم یادبود بنویسم در عین لذتی که زیر پوستت و توی وجودت میدوه بازم نمی خونیش حتی اگه بهت بگن خودشه این دقیقا همونایی رو میگه که تورو به اوج میبره در هر سطرش . کاشکی لذت کتاب خوندن مثل ویروس آنفولانزا مسری بود
دوستی میگفت هر کسی برای خودش حکایتیه و خان دایی میگفت زندگی و معاشرت مثل خاکشیر میمونه تا یه لحظه ازش غافل بشی ته نشین میشه
۱ نظر:
بدون که اگه منصفانه /کامنت درست کنی، خودکشی حرفه ای کردی از نظرم!!وااالا
ارسال یک نظر