۱۳۸۶ دی ۱۲, چهارشنبه

عشق منی منصفانه و وقتی میخونمت خیلی بهم خوش میگذره و پشت مونیتور با خودم تنهایی هی میخندم و همه به صورت یک انسان دری وری و بیپ نگاهم میکنن و وقتی نمی تونن جلوی خودشونو بگیرن میگن خیلی میخندین خانم پ و یا به طور عجیبی نگاهم میکنن درست مثله یه علامت تعجب بزرگ و بلند و شایدم علامت سوال و نثر خوشگلو قرتی و ته ته فکرایی که توی کله ات میچرخه رو دوست دارم و حتی وقتی خیلی خارجی شدی و فقط اون استخر مهم در اون مجموعه مهم تر رو میری و هی میری در پیچ استخریانی که من تک و تهنا مجبور بشم- میفهمی مجبور- دیوثی رارندگی کنم وعین خلها در استخر شنا کنم انگار دنبالم کردند وانگاری وظیفه مقدس من ان بار عرض استخر رو رفتن و برگشتنه و بعد به خودم بگم هی اومدی ریلکس بشی تیک ایت ایزی ومن باهات جهنمم(یادته چطوری به ترک دیوار و اتوبوس دو کاسته توی اون برف زیر پل سید خندان میخندیدیم) و راستش بیشتر عاشقه تم تا شاکی لذا تا بگی ، بازم به جهنم ، باهات میام اون استخره مهمتون با اون عدسی های سوسپانسیونش که همه جوونه زده با زرچوبه حل نشده و باید با تور عدس هاشواز اعماق ظرف شکار کنی و منصفانه یادم بنداز از مانوچکا برات تعریف کنم که تا منو میبینه میخواد بیاد توی ماشینم و عرض خیابون رو میجهه در حالی که دست من و مامی شوگرفته ، که یه کم از سره صمیمیت پشت سره فک فامیل من شکایت میکنه ومنم بهش حق میدم و بهش میگم که مانی عشق آخرین منه مخصوصا وقتی با اون لبهای همیشه خیسش منو ماچ میکنه و من از خوشی لبریز میشم و محظوظ ویه سوال چرا من تازگی بد دهنی میکنم ؟؟