۱۳۸۶ مرداد ۲۲, دوشنبه

وااای حتما شما هم میل دختروپسرهای نوجون رو دیدید و مخصوصا دخترها رو که دوست دارن همه عاشقشون باشن و هر کسی که فقط نگاهشون کنه، از سره چشم چرونی شاید، به سرعت به لیست بلند بالای عشاقشون اضافه میشه .البته سرچشمه این میل برای من که کاملا روشنه و مطمئنم برای شما هم . وطبیعتا منم از این قاعده مستثنی نیستم و فقط چون دیگه سنی ازم گذشته و تجربه های زیاد از سرم، روی جنبه طنز ماجراها تاکید میکنم.خلاصه که همه اینا روبهم بافتم که تعریف کنم یکی از شاگرد هام (والبته لازم نیست بگم مذکره) به طور حیرت آوری برای 1 سری موضوعات خیلی ساده دو بار سر کلاس من حاضر شد!!!! ومنم نامردی نکردم وکلی سوال ازش پرسیدم که فکر کنم همه عطششو به علم و دانش کور کرد
ومیدونید هیچ چاره دیگه ای نداشتم ، تنها راهی که به ذهنم میرسید گذاشتن این پست ابلهانه بود ، واقعا مجبور شدم وگرنه کوچکترین هوسی برای نوشتن خزعبلات بالا ندارم ، میدونید پست دیروزم رو هر کاری کردم منتشر نشد منم فکر کردم شاید با انتشار این پست ، پست قبلی هم منتشر بشه
توضیح اینکه دچار یه جور لختی شدم که منو شدید بی تفاوت کرده لذا الان خوبم و تعجب میکنم از این حالت تدافعی خودم که قبلا هم مکرر در خودم دیدم ، انگار 1 عالم آرام بخش خوردم و الان همه عالم برام بی تفاوته وبینگو یادم افتاد که 2 ساعت پیش 2 تاضد حساسیت زدم که اوناست که منو اینطوری آروم کرده
و1موضوعی که چند وقته ذهن منو مشغول کرده ، میدونید آدم وقتی شناختش از اطرافیانش زیاد تر میشه با 1 کلید کوچیک ازهمه چیز سر در میاره و گاهی اصلا این حالت خوشایند نیست و البته شک ندارم که تا کسی نخواد ما چیزی رو نمی فهمیم
و عجب همین

هیچ نظری موجود نیست: