کمی هم به خودمان درجه بدهیم
تقریبا سه ماهه که من گوشی جیگرمو- که مجبور شدم با چشم گریان در عنفوان جوانی بفرستم تعمیرگاه - پس گرفتم و با تاسف بسیار تمام کانتکت هایی که من با خون دل طی 6-7 ساعت کار مداوم وارد کرده بودم پریده بود و از اون به بعد من با اصرار تمام از وارد کردن مجدد دیتام سرباز زدم .حالا از سر گشادی یا هرچی واقعا نمیدونم اما من همین مقاومت روسالها پیش در مقابل دیتا انتری مجدد ارگنایزرم هم که باطریش - به یه دلیلی که واقعا یادم نیست - پرید به خرج دادم و یا در مورد پی سی ام توی شرکت که حاضرم هر کاری بکنم اما ویندوزش رو عوض نکنم اونم منی که هفته ای یه سرور جدید آپ میکنم ! خلاصه که به تمام شگردهای لازم در این راستا دست زدم اعم از اینکه یه سری شماره رو حفظ کردم و هر بار شماره ی آدمی که باهاش کار دارم رو از یک دوست یا آشنای مشترک که به هر دلیلی شماره اش رو به خاطر دارم میپرسم یا در جواب اس ام اس ها مینویسم - البته با گردنی کج - ببخشید شما و راستش کمی هم محظوظ میشوم . درست مثل همون لذتی که شما یه نفر رو میبینید و انگاری غریبه ای بیش نیست وادارش میکنید خودشو دوباره و دوباره معرفی کنه و شما در کمال خونسردی سر تکون میدید که آها یادم افتاد و به خودتون برای بازی کودکانه اما بیشرمانه تون لبخندی زیر زیرکی از سررضایت میزنید. خلاصه که این مقاومت ذهنی من کمی هم گران بوده چون یک تماس و یا اس ام اس مرا به فرد مورد نظرم نمیرساند و بی شک من حتی توانایی به خاطرسپردن شماره ی نیمی از دوستانم را هم ندارم و البته به یکی ازامکانات بی پایان موبایلم هم برای سورت کردن اطلاعات پی بردم اما فارغ از تمام زمینه چینی های بالا ، امروز روش مقابله ام بی نظیر بود و البته تنبلی مالک تلفن ما برای تعویض آدرس قبض موبایلش که مرا به شماره اش رساند بی نظیر ترو حافظه ام که همیشه قبض موبایلش را دیده بودم بی نظیرترین و من یک بار دیگر جستم ملخک بدون نیاز به رجوع به گوشی سابقم و بسی خرسندم
تقریبا سه ماهه که من گوشی جیگرمو- که مجبور شدم با چشم گریان در عنفوان جوانی بفرستم تعمیرگاه - پس گرفتم و با تاسف بسیار تمام کانتکت هایی که من با خون دل طی 6-7 ساعت کار مداوم وارد کرده بودم پریده بود و از اون به بعد من با اصرار تمام از وارد کردن مجدد دیتام سرباز زدم .حالا از سر گشادی یا هرچی واقعا نمیدونم اما من همین مقاومت روسالها پیش در مقابل دیتا انتری مجدد ارگنایزرم هم که باطریش - به یه دلیلی که واقعا یادم نیست - پرید به خرج دادم و یا در مورد پی سی ام توی شرکت که حاضرم هر کاری بکنم اما ویندوزش رو عوض نکنم اونم منی که هفته ای یه سرور جدید آپ میکنم ! خلاصه که به تمام شگردهای لازم در این راستا دست زدم اعم از اینکه یه سری شماره رو حفظ کردم و هر بار شماره ی آدمی که باهاش کار دارم رو از یک دوست یا آشنای مشترک که به هر دلیلی شماره اش رو به خاطر دارم میپرسم یا در جواب اس ام اس ها مینویسم - البته با گردنی کج - ببخشید شما و راستش کمی هم محظوظ میشوم . درست مثل همون لذتی که شما یه نفر رو میبینید و انگاری غریبه ای بیش نیست وادارش میکنید خودشو دوباره و دوباره معرفی کنه و شما در کمال خونسردی سر تکون میدید که آها یادم افتاد و به خودتون برای بازی کودکانه اما بیشرمانه تون لبخندی زیر زیرکی از سررضایت میزنید. خلاصه که این مقاومت ذهنی من کمی هم گران بوده چون یک تماس و یا اس ام اس مرا به فرد مورد نظرم نمیرساند و بی شک من حتی توانایی به خاطرسپردن شماره ی نیمی از دوستانم را هم ندارم و البته به یکی ازامکانات بی پایان موبایلم هم برای سورت کردن اطلاعات پی بردم اما فارغ از تمام زمینه چینی های بالا ، امروز روش مقابله ام بی نظیر بود و البته تنبلی مالک تلفن ما برای تعویض آدرس قبض موبایلش که مرا به شماره اش رساند بی نظیر ترو حافظه ام که همیشه قبض موبایلش را دیده بودم بی نظیرترین و من یک بار دیگر جستم ملخک بدون نیاز به رجوع به گوشی سابقم و بسی خرسندم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر