۱۳۸۷ خرداد ۳۱, جمعه


چندین و چند سال است که درهمین روزهای سال میشنوم ما شقایق ها را میبینیم اما نمیچینیم و ما هم محض کنجکاوی و مزاح همیشه در باب تیغ زدن شقایق ها و روش آن گفتگو میکنیم اما امسال کسی دربند شقایق ها نبود لااقل بخش بزرگی از جوانها نبودند هرچند ظاهرا ما این راه را برای دیدن یک شب ی هرساله ی آنها میپیماییم اما من خوب میدانم همه اینها بهانه های کوچک دل خوشیست
وقتی 17-18 سالم بود از پرانرژی و پربرنامه و پررابطه بودن پدرومادرم و اینکه ما به خاطر برنامه های مستمر آنها درهمه روزهای ماه و همه ماههای سال و همه تعطیلات آخرهفته ها فرصت و فراغتی نداشتیم مشوش وعصبانی میشدم وخوب به یاد دارم که من ولاله همیشه در پی فرار از این برنامه های بی پایان بودیم
اما این روزها من هم در پس ترافیک های 12-13 ساعته و دشتهای بکری که مثل خیابان ولیعصر پرازجمعیت و مملو از آدم است میل و نیازآدمها به دمی آسایش وفراغت را میبینم و آنرا تحسین میکنم

هیچ نظری موجود نیست: