۱۳۸۷ فروردین ۱۴, چهارشنبه

من قصد دارم امروز ازمعایب خواهرداشتن بگم !!!که گاهی از من به من نزدیکتره وهمیشه بیشتر دوستم بوده تا خواهرکم و همیشه وجدانه منصفانه ام میشه و از من کوچیک تره اما گاهی من این موضوع رو فراموش میکنم و میدونم که جنس ما خیلی شبیه همه انگاری که اون از منه و من از اون ونتاکیدن با اون از هر کسی سخت تره، مخصوصا وقتی ای دی اس ال هم داشته باشه و فن گوگل ریدر باشه برای اینکه بره میدون هروی هم اول نقشه ی مسیر رو توی اینترنت چک کنه یا گوگل کنه که برای بوبولیا- بچه گربه ی مامان بلوتیاش- باید شیر کم لاکتوزبخره مبادا دل درد بگیره
وقتی سوژه های مشابه ای باعث خرسندی دو نفر بشه یا توجهشونو جلب کنه یا ازجملات مشابه ای در لیریکس یه آهنگ محظوظ بشن و هر دو نفرم بلاگ بنویسن ودومی که منصفانه اینجا اولیه ، هی تند تند راجع بهشون پست جدید پابلیش کنه ، خوب حرص اولی که اینجا اشتباهی شده یهو در میاد دیگه .مثلا من کلی پیش خودم گشتم و خاطره های خوبمو با عموایرج به یاد آوردم وبازم این منصفانه همون خاطره ها رو با کلماتی که توی ذهن من بود ، باور کنید همون کلمات نوشته بود. والا به خدا
هزلر خورشید تابان وصف زنهای دردکشیده ی افغانه با نثر زیبای خالد حسینی وترجمه ای سلیس ازخانمها فلانی و بهمانی-آخه من ترجمه ی مهدی غبرایی رو نخوندم-به قول اویوکس هر کتابی که خیلی ازش استقبال میشه الزاما شاهکارادبی نیست ولی حتما ارزش خوندن داره سو خود دانید

هیچ نظری موجود نیست: