میدونید چطوری رازداری تبدیل به صفت آدم میشه
حرفی که آدم میشنوه اصلا براش مهم نیست کسی هم که اون حرفو زده مهم نیست رابطه های اون آدمم مهم نیست . توی این حالت آدم رازدار هجوی میشه دراثر بی تفاوتی مطلق ، در واقع راز بزرگ یه نفروفقط از سروظیفه یا هر دلیله دیگه ای ...شنیده ، شاید این اصلا رازداری نیست !خود من گاهی مثتاق این نوع رازداریم ویک دوست و یک خواهرکه شاهکارن بی شک در این زمینه .توضیح اینکه این نوع رازداری مخصوص آدمهایی متفاوته
باید صبوری کنید تا راز یا حرف یا واقعه بیات بشه و از دهن بیفته و کمرنگ و کمرنگ تر تا محو بشه . فقط یک خطر این نوع رازداری رو تهدید میکنه ، گذر زمان ، چون آدم یادش میره فلان موضوع راز بزرگ فلانی بوده و ای دل غافل .اما ظاهرا راز هم مدت داره و اکسپایر میشه و توی ظرف زمان و مکان خودش رازه وحیاتی و این نوع رازداری آسونه وقتی صبور باشی خیلی صبور خیلی خیلی خیلی صبور تا آخر! وصبوری جزئی از تو باشه مثل بهملولا
البته نه هر رازی ، نه هر کسی و نه هر چیزی. استثنا روهمیشه باید لحاظ کرد البته نمی دونم واقعا زمان نشون میده
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر