۱۳۸۶ آذر ۳۰, جمعه

شب یلدا و هندونه و انار و اسکای و آجیل و یه شب که قبل از اینکه شروع بشه میدونی که میخواهی یه لحظه هم نشینی و کهیر و حافظ واینا که دست از سره شعر زمین بر نمیدارن وسرفه بی امان که خنده تو پنهان کنه و من که خووووووووووووبم و کلی استعداد نهفته و دگرگون و جواد در شرکت معظم ما و من که میخوام سیگاری بشم و عمرا نمیشم وهر بار سوال من از بهملولا که اسم این عشقت چی بودواونم میگه هانیه توسلی و فراموشی صدباره من واین آقاهه که پشت سره اون خانومه دری وری میگه و من که ممممممممم بدمم نمیاد ویه اعتراف کوچیک ، اونم اینکه اونقدر در بند خودم بودم که شما و دنیا رو فروختم این مدت و عروج کبیری که جاش خالی بود و من که این گلو رو پاره میکنم اگه اون فلان فلان شده برگرده و من که اووووووه چه جوی گرفتم یکهو و دگرگون شدم و بچه و یه مامان کوچولو که دلش حسابی گنده شده واونقدر خوشگله که نگو و من که انگار یه مرحله دیگه رو گذر کردم

هیچ نظری موجود نیست: