۱۳۸۶ اردیبهشت ۱۸, سه‌شنبه

دنیا زیادی کوچیک و گرده ، من قبلا از این موضوع لذت میبردم از اینکه همیشه توی هر جمعی 1 نفر آشنا میدیدم و ...اما خوب هر پیشامدی 2 رو داره ، اینار نه تنها دیدن آدم آشنا خوشایند نبود که من با همه وجودم از دیدنش گریزان بودم و از اون تلخ تر اینکه میدونستم این اتفاق می افته ، خلاصه که این بار اول نیست بار آخر هم نخواهد بود و من میدونم که اتفاقاتی از این دست برای همه پیش میاد و منم بری نیستم
اما باید اعتراف کنم که خیلی بد بود خیلی خیلی خیلی بد بود آخه توی تهران به این بزرگی با این همه آدم و دکتر و بیمارستان واقعا شانس من زده بود ظاهرا، اه نمی دونم به این واقعه بخندم یا بهش دری وری بگم
خوب فکر کنم باید بگم به... و تمومش کنم چون کاری از دستم بر نمیاد فقط امیدوارم خانم دکتر ق به قولی که به نونو داد عمل کنه
الان خانم دکتر ق بهم زنگ زد میخواست بهم اطمینان بده که همه چیز مرتبه و حتی وفتی دیروز خانم دکترف گفته که من قراره امروز برم سراغشون سعی کرده منو نبینه که من تحت فشار قرار نگیرم ، بهم کمی آرامش میده شنیدن این جمله ها ، اما فشاری که امروز متحمل شدم زیاد بود واقعا، وااااااای خوشحالم که رک و پوست کنده اصل موضوع رو گفتم به دکتر ق امروز چون همه چیز رو میدونست واقعا دمش گرم

۱ نظر:

ناشناس گفت...

shod 1 mah ke hichi naneveshtina !
mage mardom bikaran hey bian bebinan khabari nist !
deha !