۱۳۸۶ اردیبهشت ۱۰, دوشنبه

وقتی که شمارو به لقب آدم با ظرفیت مفتخر میکنن درست لحظه یی که ظرفیت شما رو به اتمامه و شاید هم تموم شده ، افتخار گرونیه

راجع به هولوکاست پشه چند لحظه تامل کنید

وقتی که آدم خیلی سکوت میکنه بیشترین نیازو به حرف زدن داره

پسرکم سانی حسابی قد کشیده برای خودش مردی شده

دلم تنگ شده

مرز دوست داشتن رو نگه داشتن خیلی سخته ، گاهی فارغ از آدم به راهش ادامه میده

اگه مردم یه کارعوضی رو انجام ندادن حتما نمی تونستن وگرنه دریغ نمی کردن

موضوع همیشه انتخابه ، همیشه

تصور فاجعه ازخود فاجعه بزرگتره

حالم خوش نیست ، نمی دونم چرا

دلم گرفته ، دلم عجیب گرفته و درپس این حجاب خنده و شادی من دخترکی زانوی غم به میان می اندیشد

ارزش رابطه آدم عمرو وقتیه که به پاش صرف کرده ، آدم مسئول رابطه شه

یه نفرو تصور کنید که هرروز کلمات کمتری رو به یاد بیاره ، اصلا تصور کنید دایره واژه هاتون هر روز کوچکتر بشه ، چکار میکنید؟ البته چکار میتونید بکنید

حالم بهم میخوره ازنقش همیشگی مامان و میدونم که حق با بقیه اس من67% مواقع مثل مامانا رفتار میکنم

دوستم با خوندن این جمله ها میگه چه ذهن درگیری ، الحق که راست میگه ، بیشتر شبیه هذیونه

فقط 70% این خزعبلاتی که نوشتم ماله منه و البته شک نکنید حق دخل و تصرف در گفته های دیگرانو برای خودم قائل بودم و آشکارا این پست کپی بدخلقی از منصفانه ست و الانم عصر 1 می هستش نه 30 آوریل

هیچ نظری موجود نیست: