۱۳۸۵ اسفند ۱۰, پنجشنبه

دلم هوای بهارو کرده و کوچه خیابون های تهرانو شبهای قبل ازعید با گل به گل سبزه و ماهی های قرمز کوچولو وشلوغی و لباس نو خریدن شب عید که البته مدتهاست از سرم افتاده ،بعدشم گوجه سبزو چاغاله بادوم، واااااااااای که چقدر بهار فصل خوشگلیه
الان دلم یه دسته بزرگ بید قرمز میخواد با یه عالم گل شبو ولحظه سال تحویل که همیشه نمیدونم چرا دگرگونم میکنه و چشمامو تر
بعضی ها سر سفره هفت سینشون یه ظرف نون و ماست و یه چراغ نفتی هم میذارن که عمو نوروزوقتی اومد گرسنه ازدر خونشون بیرون نره ،منم فردا پس فرداس که چادرو ببندم کمرمو بیفتم یه جون خونه آخه بابا جون ما آبرو داریم پیش عمو نوروز گیرم اون اصلا به این چیزا نگاهم نکنه

هیچ نظری موجود نیست: