انگار هزار سال پيش بود كه ٨ مارس بيتا برايم چيزى مثل اين نوشت، هر زنى تنهاست مگر اينكه دوستى نزديك از جنس خودش(زنى ديگر) داشته باشد و راستش من هنوز هم همينطور فكر ميكنم.
من حتى زيادى اجتماعى هستم و مردان و زنان زيادى دوستم بودند و هستند ولى حقيقت اين است كه آدمهاى خيلى نزديك زندگى من هميشه زنان بوده اند و فكر ميكنم دليلش براى من بسيار ساده است. حداقل براى من كه زنى استريت هستم زنان همواره دوست بوده اند، همدل و رازدار و همراه -گرلز نايت را كه نگو- و بدون پتانسيل تمايلات جنسى و من باور دارم گرايش/ارتباط جنسى از هر نوع، يكطرفه يا دوطرفه، بدون هدف يا هدفمند، اتفاقى يا برنامه ريزى شده و خلاصه با هر دليل و انگيزه اى فرم رابطه را تغيير ميدهد و ته قصه رابطه دوستانه نميتواند بدون حاشيه باقى بماند.
اينروزها اما به صورت حيرت انگيزى جاى خالى زنى نزديك را احساس ميكنم شايد حتى بيشتر از مردى كه معشوقم باشد.
پ.ن. ساناز شايد تنها چيزى كه حقيقتن بعد از شركت دلم برايش تنگ ميشود بالكن و سيگار و از هر درى حرف زدنمان است، البته بجز آفتاب كه همه جا پخش ميشد.